محمد خسروی- حادثه کربلا، این غمنامه پر ماجرای تاریخ اسلام، واقعهای است که بیش از هزار و چهارصد سال است تا مورد توجه و بحث و گفتگوست. همه آشنایان با تاریخ اسلام، مسلمان و غیرمسلمان از چگونگی آن آگاهند. پیرامون آن کتابها نوشته، شعرها سروده، مرثیهها ساخته و مجلسها برپا داشتهاند. میلیونها تن برای زنده نگه داشتن خاطره آن، گردهم آمده و اشکها ریختهاند. هزاران انسان، در راه پاسداری آن خاطرات سهمگین، کشته شده و کشتهاند. در طول چهارده قرن گذشته، صدها تن، شیعه و سنّی و تعداد بیشماری پیرو کیشهای دیگر، هریک به نوعی این واقعه را تجزیه و تحلیل کردهاند و قهرمان حادثه را مطابق درک و دریافت خود، بیشتر ستودهاند و کوشش و کشته شدن او را، عدالتخواهی، فداکاری، قهرمانی یا قدرتطلبی نامیدهاند و البته بسیاری از آنان، راه راست را جستجو میکردهاند.
دستهای از شیعیان دلباخته پاک اعتقاد، گفتهاند: او خود را به کشتن داد تا نزد پروردگار میانجی گناهکاران شیعه شود و مقام او را چون مسیح در چشم ترسایان، همانند کردهاند. بعضی شرقیان شیفته تاریخ اروپا، او را ناراضی، ماجراجو و عصیانگر رژیم دمشق(شام) دانستهاند. اما بدیهی است در این جستجوها، آنچه کمتر نشان داده شده حقیقت ماجراست کسی که چگونگی حادثه کربلا را به دقت میخواند و از کشتار دسته جمعی خاندان پیامبر با آن وضع دلخراش آگاه میشود و میبیند مردم به ظاهر مسلمان کوفه، با فرزند پیامبر(ص) خود و یاران او همان کردند که با کافران میکردند، سرگردان و متحیر میماند که این مسلمانان فرزندان همان کسانیاند که پیامبر یعنی جدّ همین قهرمان کربلا، وقتی وضو میگرفت باقیمانده آب وضویش را محض تیمّن و تبرّک میبردند چه شد که پس از گذشت نیمقرن، ننگ منکری بزرگ، دامنگیرشان شد. منکری که به نص قرآن، حرام است. چرا قتل نفسِ به ناحق، در دیده آنان بیمقدار شد؟ هنوز از گردهمایی حجهالوداع 50سال نگذشته بود چه شد که وصایای پیامبر را فراموش کردند؟ مگر او به مردم سراسر سرزمین حجاز و عراق و شام و یمن و… نفرمود که: سخن مرا بشنوید مردم! خون و مال شما بر یکدیگر حرام است تا روزی که پروردگار خود را ملاقات کنید. بیتردید سال 61هجری عده بیشماری در کوفه و بصره و مدینه و مکه و دمشق بودند که خود در انجمن حجهالوداع حضور یافته و سخنان پیامبر را شنیده بودند. حسین(ع) و یاران او چه جرمی مرتکب شده بودند که فقه مسلمانی حاکمان آن روز کیفر آن را قتل میدانست؟ چرا مسلمانان، حاکمیت کوفه را مجبور نکردند تا راه دیگری غیر از آنچه پیش گرفت، اختیار کند؟ مگر کوفه 5سال مرکز حکومت علی(ع) نبود؟ مگر در جنگهای جمل و صفین و نهروان مردم پدر حسین(ع) را یاری نکردند؟ چه شد که در چنین حادثه بزرگی، چنان خاموش شدند که گویی گَرد مرگ بر سر آنان پاشیده بودند چرا؟ مسیر حرکت امام از مدینه به مکه و کوفه، شهرهای بزرگی بود که در تعیین خطمشی سیاسی مسلمانان بیاثر نبود اما مردم کجا بودند که عکسالعملی از خود نشان ندادند؟ بسیاری میدانستند که ماجرای برخورد نواده پیامبر، عاقبت چه خواهد شد. پیش از حرکت امام به عراق و در بین راه عدهای به او برخوردند و خطر را تذکر دادند اما هیچ اقدام عملی را به همراه نداشت و از حد راهنمایی دلسوزانه فراتر نرفت. این سکوت دهشتناک و مرگآور تا زمان مرگ یزید ادامه داشت و مهمترین عکسالعمل پس از حادثه کربلا، دریغ خوردن و احیاناً شیون و گریه بود. شگفتا که سپاه کوفه که راه بر حسین(ع) بستند و گرداگرد او فراهم آمدند و او را کشتند در 5وقت رو به قبله اسلام نماز میخواندند و در هر اذان به پیامبری جدش شهادت میدادند و عجیبتر آنکه در نخستین برخورد حسین(ع) با سپاه کوفه، دو لشکر با امام نماز خواندند یعنی او را مسلمان و اهل قبله و لایق امامت میدانستند اما دریغ که این جماعت مسلمان از درک حقیقت اسلام و فهم درست کلام پیامبر و امام عاجز و ناتوان بودند.
وقتی در جمل سپاه امام پیروز شد امام فرمود: از مال این کشتگان، چیزی برندارید! گروهی گفتند: چگونه خون آنان بر ما حلال اما مال آنان بر ما حرام است؟ ما آمدهایم غنیمت بگیریم نه آنکه نصیحت بشنویم. امام فرمود: این کشتگان به آیین مسلمانی خرید و فروش و ازدواج کردهاند مال آنان از وارثانشان است اما مردم چنین منطقی را درک نمیکردند. امام چاره دیگری اندیشید و گفت: مردم! اگر بناست زنان این مردم کشته و مغلوب را اسیر کنید بگویید عایشه سهم کدامیک از شما است؟ این بود که به فرمان امام تن دادند اما از درک حقیقت مطلب عاجز ماندند. فهم عمیق و درک درست از حقیقت اسلام، ابتلائی است که دامنگیر بسیاری از مسلمانان در طول تاریخ شده است و کثیری از انحرافات و کجرویها و نابخردیها و کشتارها و غارتها و نابسامانیها، دستآورد فهم نادرست از دین است. به تازگی یک مقام اروپایی (مرکل) گفته است: چگونه است که بین مسلمانان آنکه میکشد و آنکه کشته میشود هردو فریاد اللهاکبر سر میدهند و هردو خود را صاحب حق میدانند!!
گاهی زمامداران خودسر و مستبد، اجازه اندیشیدن به برگزیدگان و نخبگان جامعه نمیدهند و آنچه را تأمینکننده جایگاه و موقعیت و مقام خویش میدانند، نشر میدهند و از مردم تبعیت محض و بیچون و چرا را توقع دارند.
معاویه به هنگام آخرین حضورش در مدینه برای بیعت مردم با فرزندش یزید اعلام کرد هرکس با درخواست من مخالفت کند پاسخش شمشیر است. درحالی که بسیاری از نخبگان و اهل آگاهی و فرهنگ و دانش آن عصر یا تطمیع شده بودند یا تهدید و به قول دکتر شریعتی: اگر هیچ کدام نشد، شمشیر.
در قضیه رویارویی سپاه امام مجتبی(ع) با معاویه وقتی سپاه امام در ساباط مداین گرد آمدند، در یک شب چهارتن از بزرگترین فرماندهان سپاه که شیعیان طرفدار امام مجتبی(ع) بودند و در جنگهای بسیاری شرکت کرده و شجاعتها و دلاوریها از خود بروز داده بودند با قیمتهای مختلف توسط معاویه خریده شدند از 400هزار دینار تا چند میلیون دینار. حرص و آز و طمعورزی و فریب دنیا خوردن و به جای درک حقیقت و فهم درست از دین به پوسته و قشر دین پرداختن، سرانجام چنین وضعیتی را در جامعه به وجود میآورد. صاحبان مناصب حکومتی، ائمه جماعات، مراکز تبلیغی، عالمان دین، قضات، مفتیان و در یک کلام بلندگوهای موجود، یک پارچه در اختیار حاکمیت شام بود. اگر فرضاً فتوای شریح قاضی را هم درست ندانیم کمااینکه بعضی تحلیلگران رد میکنند اما اینکه جماعت مسلمانان این نوع فتاوا را میپذیرند و تابع و تسلیم چنین ادعاهایی میشوند وجود دارد. از عوامل موثر در واقعه عاشورا ویژگیهای مردم کوفه بود. ساکنان این شهر را مردمانی با آرمانها و معتقدات و هوی و هوسهای مخالف یکدیگر تشکیل میداد. آنان دستخوش احساسات تند میشدند، قابلیت تحریک آنی داشتند، به عاقبت نمیاندیشیدند، اخذ تصمیم سریع و پشیمانی فوری از مختصات این مردم بود. واقعبینی و خیرخواهی به گوششان نمیرفت. کوفه از پایان خلافت عثمان تا انتقال قدرت به بغداد، هرگز آرام نبود. هرگاه حاکمی ستمکار و خونریز و سفاک بر آنان مسلط میشد در خانهها میخزیدند و خاموش مینشستند و وقتی کسی بر آنان گمارده میشد که قصد اجرای عدالت و برابری و برادری داشت به دستهبندی و توطئه و قیام و شورش برمیخاستند. مصداق حال آن مردم این بیت قائم مقام بود: عاجز و مسکینِ هرچه ظالم و بدخواه/ ظالم و بدخواهِ هرچه عاجز و مسکین.
این ویژگیها، بارها از مردم کوفه به منصه ظهور رسید و در داستان جنگ صفین به روشنی نمایان گشت. مکر و فریب و نیرنگ عمر و عاص در قرآن در فراز نیزهها کردن و پایان دادن به جنگی که امام در آستانه پیروزی بود و حکمیتی که ناخواسته بر او تحمیل شد و بعد از امام خواستند تا توبه کند. اینها همه آیینه تمام نمای سیرت مردم کوفه است بیتردید گروهی از مسلمانان پاکدل که تعدادشان هم کم نبود در این شهر زندگی میکردند که از عمق وجدان و از صمیم قلب به پیامبر و اهلبیت دلبسته بودند و با تمام وجود از آنان دفاع میکردند اما اکثریت غالب مردمی با این ویژگیها بودند.
در مجموعه جزیرهالعرب هر اندازه مسلمانان از عصر پیامبر دور میشدند، خوی و خصلت مسلمانی را بیشتر فراموش میکردند و سیرت عصر جاهلی به تدریج میان آنان زنده میشد. از احکام اجتماعی دین، فقط جمعه و جماعت، آنهم به شکل صوری رونقی داشت. ولید برادر مادری عثمان که حاکم کوفه بود، بامداد مست به مسجد رفت و نماز صبح را 3رکعت خواند. سپس به مردم گفت اگر میخواهید رکعتی چند اضافه کنم.
…و اکنون سال 61هجری است و حسین(ع) نواده پیامبر در چنین وضعیتی در قبال سرنوشت جامعه چه باید بکند؟ باید در کنار قبر جدش در مدینه به عبادت مشغول شود و شاهد فروپاشی ارزشهایی که جدّش و پدرش با مجاهدتها و تلاشهای بیوقفه در بوجود آوردنش کوشیدند، باشد و دم نزند و ظلم و جنایت و بیداد بر مردم حاکم باشد؟ مگر امام کسی نیست که به حکم قرآن رفتار میکند. عدالت را اجرا میکند و خدا را بر خود ناظر میداند. سایه تعدی و تجاوز و عصبیت جاهلی سراسر سرزمینهای اسلامی را فرا گرفته بود و حکومت جور معاویه و یزید هر فریاد اعتراضی را خفه و خاموش کرده بودند. در چنین روزگاری که میرفت تا دین خدا یکسره نابود شود حسین(ع) برخاست. برخاست تا به دنیا اعلام کند هنوز یک نفر هست که حکومت ظالمان و ستمپیشگان و تجاوزگران را برنمیتابد، در برابر زشتیها و پلیدیها و قتلها و فسادها میایستد و از سقوط ارزشهای خدایی که برای به وجود آمدنش این همه خونها نثار شده و شهیدان بزرگی فدا شدهاند، ممانعت میکند. آری! او با تمام خانواده و فرزندان و بستگانش حرکت کرد و به کربلا آمد تا با نثار قطره قطره خون خود و یارانش به دنیا بفهماند که اگر بر دشمن پیروز نمیشود اما انسانیت، جوانمردی، آزادگی و عزت و شرف را احیا میکند. اگر خودش و خاندانش را میکشند و زنان و فرزندانش را به اسارت میبرند اما کاخ ستم و بنیاد ظلم بر سر صاحبان قدرت و ثروت فرو خواهد ریخت، پردههای جهل و ریا و نیرنگ دریده و دشمن فریبکار حیلهگر رسوا خواهد شد و اکنون 1400 سال است که ما پرچمدار غرای حسین(ع) در کربلاییم و بر غم و اندوه آن سیاهکاریها گریستهایم. شور احساسات ما را به هیجان آورده و بر مظلومیت نوادگان پیامبر نالهها سر داده و نوحهها سروده و اشکها ریخته و عزاداریها کردهایم اما اینکه کربلا و آن همه شجاعت، رشادت، حقطلبی، مبارزه با ستم، درستکاری، جوانمردی، عزتنفس، راستگویی، حمایت از مظلوم، صداقت، وفای به عهد و بسیاری از ارزشهای اخلاقی که در جای جای ظهور حق و باطل در صحنههای کربلا رخ داد، در زندگی امروز ما بروز و ظهور دارد، نمیدانیم؟ همیشه ما به کربلا رفتهایم از اول تا دهم محرم، ولی آیا کربلا به عرصه زندگی ما آمده است؟ پیر ما، جوان ما، زن و مرد ما، عالم و عامی و شهری و روستایی ما، اخلاق و تربیت و فرهنگ ما، آموزش و بهداشت و اقتصاد و سیاست ما، حوزه و دانشگاه ما، علمای ما، مسئولین و کارگزاران و مجموعه حاکمیت ما چقدر تحت تاثیر امام حسین(ع) و عاشورای او قرار گرفته است؟ اگر کربلا و عاشورا در عرصه زندگی ما تاثیر داشته، کدام ارزشها را ایجاد کرده است تا به دنیا نشان دهیم؟ کدام الگو را از محرم گرفتهایم که تابلوی زندگی ماست؟ کدام سیاست و شیوه زندگی فردی و اجتماعی را از کربلا آموختهایم که مصرفی کنیم؟ اگر نمیتوانیم مشی و منش و اخلاق و تربیت و کمالات معنوی از عاشورا و کربلا و حسین(ع) نشان دهیم وای بر ما و جامعه و تاریخ و تمدنی که به تعداد سالهای عمرمان در عزای اباعبدالله و یارانش فقط در ایام محرم گریستهایم و دیگر هیچ!! ظهر عاشورا با جمعآوری عَلَم و کُتَل با امام شهیدان خداحافظی کردهایم تا سال دیگر!! خداوندا به عزت و عظمت سرور و سالار شهیدان حضرت ابیعبدالله الحسین، ما را آنچنان معرفت و آگاهی و دانایی ببخش تا با شناخت درست مکتب او پیرو و شیعه حقیقتی حضرتش باشیم. از رذایل بپرهیزیم و از فضایل و خصلتهای نیکوی عاشورائیان برخوردار شویم. چنین باد.
منبع این مقاله: قیام حسین(ع)، دکتر سید جعفر شهیدی.
- نویسنده : محمد خسروی
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 21,مه,2024